بدیع الزمان فروزانفر
“برگی از زندگی استاد بدیع الزمان فروزانفر”
بدیع الزمان فروزانفر از جمله نویسندگان و مصحّحان متون ادبی و استاد سرشناس زبان و ادبیات فارسی، ملقب به شیخ عبدالجلیل فرزند آقا شیخ علی بشرویهای، به سال ۱۲۷۶ ه.ش. در یک خانوادۀ کُرد در بشرویه از توابع شهرستان طبس، از شهرهای خراسان، دیده به جهان گشود. آقا شیخ علی و پدرش آخوند ملا محمدحسن قاضی هر دو شاعر، فقیه، طبیب و از بزرگان منطقۀ بشرویه بودند و نسبشان به ملا احمد تونی از علمای عصر شاه عباس اول صفوی میرسید. استاد فروزانفر نامهای متفاوتی داشته است. ایشان در ابتدا محمدحسین بشرویهای نام داشت. بعدها خود را جلیل ضیاء بشرویهای نامید. ضیاء تخلص شاعری او بود و فروزانفر ترجمۀ همان واژۀ ضیاء است. استاد در نهایت نام “بدیع الزمان فروزانفر” را برای خود برگزید. فروزانفر در سال ۱۳۱۷ با خانم رخشنده گل گلاب ازدواج کرد و از او صاحب سه فرزند دختر شد به نامهای نوشین، فرانک و شیرین که متأسفانه شیرین در ۵ سالگی فوت کرد. سرانجام در روز چهارشنبه ۱۶ اردیبهشت سال ۱۳۴۹ به علت سکتۀ قلبی در بیمارستان مهر درگذشت و پس از تشیع جنازۀ باشکوهی، مجاور امامزاده حمزه، در حضرت عبدالعظیم به خاک سپرده شد. علامه همایی در مجلس ختم او سرود: «بر فروزانفر نه، بر اهل ادب باید گریست».
فعالیتها، مدارج و افتخارات علمی:
بدیع الزمان فروزانفر مقدمات علوم را در زادگاه خود آموخت و آنگاه راهی مشهد شد و از محضر استادان ادبِ حوزۀ خراسان، همچون ادیب نیشابوری و ادیب پیشاوری، بهره برد. بدیع الزمان فروزانفر حدود سال ۱۳۰۰ ه.ش. به تهران رفت و تحصیلات خود را در مدرسۀ سپهسالار ادامه داد و مدتی چند حجرهای در مسجد سپهسالار داشت. فروزانفر در جوانی در همان مدرسه به تدریس پرداخت. مدتی بعد در سال ۱۳۰۵ به سِمَت معلمیِ دارالفنون و دارالمعلمین عالی منصوب شد. در سال ۱۳۱۳ معاونت دانشکدۀ معقول و منقول (الهیات) دانشگاه تهران را عهدهدار شد. در سال ۱۳۱۴ هیئت ممیزۀ دانشگاه تهران، مرکب از علیاکبر دهخدا، ولیالله نصر و نصرالله تقوی، تألیف ارزندۀ ایشان را به نام «تحقیق در زندگانی مولانا جلال الدین بلخی» ارزیابی و به او گواهینامۀ دکتری اعطا نمودند. به استناد این گواهینامه، در همان سال، به سِمَت استادی دانشسرای عالی و دانشکدههای معقول و منقولِ (ادبیات) دانشگاه تهران نائل آمد. سپس در سال ۱۳۲۳، بر اساس رأی شورای استادان، به ریاست دانشکدۀ معقول و منقول برگزیده شد و تا سال ۱۳۴۶ در این سِمَت باقی ماند. وی از ابتدای تأسیس دورۀ دکتریِ ادبیات فارسی در دانشگاه تهران، تدریس در دورۀ دکتری را به عهده گرفت و برنامۀ این دوره را پایهگذاری کرد. فروزانفر استادِ راهنمای جمعی از دانشجویان مبرّزِ دورۀ دکتری در دانشکدههای ادبیات و الهیات بود که اغلبِ آنان بعدها استادان برجستۀ ادب پارسی و مطالعات فرهنگ ایران شدند؛ از جمله: پرویز ناتل خانلری، ذبیحالله صفا، مهدی حمیدی شیرازی، عبدالحسین زرینکوب، غلامحسین یوسفی، محمدامین ریاحی، قدمعلی سرامی، سید محمد دبیرسیاقی، محمدرضا شفیعی کدکنی، سیمین دانشور، ضیاءالدین سجادی، جلال متینی، سید صادق گوهرین، منوچهر ستوده، منوچهر مرتضوی و بسیاری دیگر.
بدیع الزمان فروزانفر در سال ۱۳۴۶ از استادی دانشگاه بازنشسته شد، اما همکاری خود را برای تدریس در دورۀ دکتری ادبیات فارسی تا روزهای پایانیِ عمر ادامه داد. فروزانفر به مدت ۳۰ سال در دانشگاه تهران و در رشتههای مختلف از جمله ادبیات فارسی، تاریخ، تصوف اسلامى، عرفان و ادبیات عرب تدریس کرد.
وی همچنین دو دوره به نمایندگی مجلس شورای ملی و مجلس سنا انتخاب شد. مدتی نیز ریاست کتابخانۀ سلطنتی را نیز به عهده گرفت. همچنین عضویت در فرهنگستان ایران، عضویت در شوراى فرهنگى، عضویت در شوراى دانشگاه، عضویت در شوراى مرکزى دانشگاهها و شوراى عالى وزارت فرهنگ سابق نیز از مسئولیتهای ویژۀ ایشان بود.
روش نقادی استاد:
در نقادی شیوهای دقیق و متین به کار برد و با جمع بین ذوق و علم، نقدی لطیف و قوی پدید آورد. او اصول نقد کهن را با شیوههای انتقادی جدید درآمیخت و معتقد بود برای جان بخشیدن به ادبیات باید با ادبیات اروپایی ارتباط برقرار کرد. نمونهای از این تحقیقات مقالۀ عالمانۀ، «قدیمترین اطلاع از زندگی خیام» از پژوهشهای ممتاز فروزانفر است که در آن از شیوۀ قدما در نقد انتقاد میکند و آرای انتقادی آنان را مبهم، ضعیف و مبتنی بر ذوق و به دور از اصول و قواعد، مرتب میداند. با وجود تأثیری که فروزانفر از روشهای تحقیق فرنگ (نه به طور مستقیم، بلکه به واسطۀ آشنایی با قزوینی و تقیزاده) پذیرفته بود، میزان آشفتگی او به ادب کهن فارسی و عرفان ایران بر همگان معلوم است. پژوهشهای او در زمینۀ تاریخ ادبیات ایران، مولویشناسی، عطار شناسی و تصحیحات، جملگی مبیّن روشهای تازه و ابتکار وی در تحقیق است.
سفرهای استاد:
استاد فروزانفر، سفرهای علمی و فرهنگی متعددی به کشورهای دیگر داشت. از آن جمله:
- سفر به لبنان و راهاندازی کرسی زبان فارسی
- شرکت در کنگرۀ اسلامی پاکستان
- بازدید از مؤسسات فرهنگی و خاور شناسی آمریکا و انگلیس
- زیارت آرامگاه مولانا در ترکیه
- سفر به مراکش و سخنرانی و گرفتن نشان عالی دولت مراکش
- مأموریتهای متعدد فرهنگی به افغانستان، عربستان، اردن و سوریه
شخصیت و خلقیات استاد:
فروزانفر از حافظه کمنظیر، اطلاعات بسیار وسیع در ادبیات، منطق، فلسفه و به ویژه زبان عربی برخوردار بود. در میان محققان معاصر ایران، به خاطر حافظه قوی و سرعت انتقال شدیدی که داشت، مقامی خاص را احراز کرد. آثار تحقیقی او از شمّ انتقادی و نکتهسنجی خاصی برخوردار است. استاد فروزانفر را به حق باید بنیانگذار نهضت تحقیق در متون کلاسیک ادبیات فارسی و تصحیح آنها به شمار آورد. در کنار تحقیق و پژوهش، یکی از بارزترین ابعاد شخصیتی او تربیت نسلی پژوهنده و عالم بود که پس از او سالیان دراز به خدمات علمی پرداختند.مرحوم دکتر زرینکوب که از عالمان زمانه خویش بود، خود در مقام شاگردی در وصف استاد بدیع الزمان فرزانفر چنین میگوید: «معلم و استادی دلسوز و صمیمی بود. درس او تنها تعلیم نبود، هم تهذیب بود و هم در حین حال تفریح. با این همه، توفیق او در کار معلمی در بین استادان ادب عصر به کلی بیسابقه بود… شعر را به سبک قدما محکم و متین میگفت، مخصوصاً به شیوۀ ناصرخسرو و خاقانی علاقه داشت. فروزانفر نه فقط در زمینه مثنوی و مولانا، بلکه درتمام قلمرو فرهنگ اسلامی ایران محققی بیبدیل بود. هنوز با وجود مرور یک ربع قرن از غیبت او، هر چه امروز نزد ما در زمینه عرفان و ادب، جدی و در خور ارج است، میراث اوست و آنچه از حوزه تأثیر تعلیم بلاواسطه یا معالواسطه او خارج است، غالباً از عمق و لطف و تأمل خالی به نظر میرسد. حوزه کنجکاویش وسیع و عرصه استعدادش تقریباً نامحدود بود. در جوانی، مخصوصا در اوایل ورود به تهران در زمینۀ شعر و شاعری هم طبعآزمایی کرده بود. پارهای از اشعارش هم در همان ایام شهرت، قبولِ قابل ملاحظهای یافته بود. اما او شاعری را پیشه نکرد.»
آثار استاد:
“تصحیح کلیات شمس تبریزی” از کارهای برجستۀ او به شمار میآید. هرچند که عمده مطالعات استاد، دربارۀ مولانا جلالالدین بلخی و عطار نیشابوری بود. وی در حالی دار فانی را وداع گفت که شرحش بر مثنوی معنوی را تا اواخر دفتر اول نوشته بود. پس از وی دکتر جعفر شهیدی این شرح را ادامه داد.
۱- تاریخ ادبیات
۲- مولوی پژوهی
۳- تصحیحات
مهمترین آثار ایشان عبارتند از:
«دیوان شمس تبریزى مولانا جلالالدین» در دو جلد
«شرح مثنوی شریف» در سه جلد
«مأخذ قصص و تمثیلات مثنوی»
«احادیث مثنوی»
«فیه ما فیه از گفتار مولوی»
«احوال و تحلیل آثار فریدالدین عطار نیشابوری»
«سخن و سخنوران» در دو جلد
«منتخبات ادبیات فارسی»
«رساله در احوال مولانا جلالالدین رومی»
«تاریخ ادبیات ایران»
«فرهنگ عربی به فارسی» (با مشارکت چهار نفر از استادان)
«قدیمىترین اطلاع از زندگانی خیام»
«مناقب اوحدالدین حامد کرمانی»
«زنده بیدار» (ترجمه حی بن یقظان)
«ترجمه رساله قشیریه»
«مجموعۀ اشعار» (با مقدمۀ دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی)
نثر استاد
استاد فروزانفر نثری بلیغ و استوار به فخامت و متانت قدما دارد بدون تعقید و دوری از فهم عامه، نثر او درعین سادگی و روانی نثر معاصر در نهایت پختگی و انسجام است؛ چنان که سر مشق پیروی است. دکتر شفیعی کدکنی در توصیف نثر او مینویسد: «در قلمرو نثر معاصر از پختهترین و استوارترین نثرهای قرن اخیر است؛ نثری زنده، پویا با مجموعهی متنوعی از ترکیبات و مفردات ساختارهای نحوی جان دار شعر قدما و نثر قدما که از صافی انتخابی هوشیارانه گذشته، به گونهای طبیعی در متن این سادگی و روانی حضور یافته است. با این همه کوچک ترین نشانهای از صنعت در آن راه ندارد و نثری شیرین و جذاب است.
شعر استاد
فروزانفر از ایام جوانی شعر میسرود. قصاید غرّای او زبانزد بود. احمدعلی رجایی شعر فروزانفر را زائیدۀ دو چیز میداند؛ یکی ذوق فطری و دوم لطایف اکتسابی. دکتر شفیعی کدکنی شعر او را در ردیف رشیدیاسمی، فرخ، صورتگر و یغمایی و بل گامی فراتر از آنها میداند. اما دلیل عدم شهرت او به شاعری را، جنبهی تحقیقاتی و عدم حضور در مطبوعات و چاپ نکردن اشعار میداند. اما دکتر زرینکوب معتقدبود او شاعری را در دون شأن خود میدید و از طرفی زندگی مخاطرهآمیز بهار و زندگی طفیلیگونۀ ادیب پیشاوری، او را از پیشهکردن شعر باز میداشت و در حد یک تفنن به آن مینگریست. دکتر حمیدی شعر او را در دو قسمت میداند: اول اشعار دوران جوانی، دوم مربوط به میانه سالی و پیری که سبک او در هر دو، خراسانی و قالب منتخب او قصیده است. قصاید او یادآور فخامت و اصالت شاعران بزرگ خراسان چون ناصرخسرو، منوچهری و فرخی سیستانی است.
نمونهای از شعر دکتر فروزانفر با نام «کتاب»:
اگر باز جویی خطا از صواب
نیابی یکی همنشین چون کتاب
یکی همنشین است پاکیزهدل
نه بدخواه مردم نه پیمانگسل
نخواهد ماند مردم نه پیمانگسل
نخواهد ز گیتی مگر کام تو
نه هرگز به زشتی برد نام تو
ز کار جهانت دهد آگهی
بیاموزدت راه و رسم مهی
بود سوی آزادگی رهنمون
کند مَرد را دید و دانش فزون
درون پر ز معنی زبان پر ز پند
نیارد زیان و نخواهد گزند
خردمند گوید که در دفتر است
ز هر کس هر آن چیز کو بهتر است
- که تا باز ماند یکی یادگار
- گزینان گیتی به هر روزگار
سخنهای نیکو گزین کردهاند - به دفتر درون پا گستردهاند
همی برخورد مردم از خوب و زشت
ز تخمی که دانای پیشین بکشت
به دانش گشاید زبان تو را
برافروزد این پاک، جان تو را
روان دارد از تیرگیها به دور - کشاند ورا تا به اقلیم نور
که آلودگی را بدان راه نیست
در آن پرده جز جانِ آگاه نیست
بدو کشت دانش برآورده بر
وز او جان گویا بود مایه ور
سخن گر چو جان است، او چون تن است
و گر جان چراغ است او روغن است
کتاب است آئینه ی روزگار
که بینی در او رازها بیشمار
کند آشکار آنچه باشد نهان
سخن گوید و بسته دارد زبان
گشاید به دانا همه راز خویش
ز نادان نهان دارد آواز خویش
دهد از سخن جان و دل را فروغ
همه راست گوید، نگوید دروغ
چنین همنشین گر به دست آوری
نشاید که بگذاری و بگذری(۱۳۳۷)
منابع:
مجله الکترونیکی ویستا - مجله الکترونیکی همشهری
سایت علما و عرفا